رادیو یا تلویزیون را که روشن میکنی، به سایتهای اینترنتی که مراجعه میکنی، در خیابانها و چهارراهها که عبور میکنی، روزنامهها و مجلات متعدد سیاسی، اجتماعی یا خانوادگی را که برای مطالعه میگشایی و …، همه و همه پر از تبلیغات رنگارنگ مؤسسات ریز و درشتی هستند که سابقه سالهای تاسیس اکثر آنها گاه به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد و همچنان به طور روزافزون سر بر میآورند و تماماً مدعی خدمترسانی علمی و آموزشی به داوطلبان پرشمار آزمونهای سراسری، به ویژه سرسلسله همه آنها یعنی«آزمون سراسری» هستند، و با این تبلیغات دلفریب و جذاب، به داوطلبان نسبتاً کم سن و سال «درِ باغ سبز» نشان میدهند و دایماً ذهن و جان و روان آنها را تحت تاثیر قرار میدهند و به این نازنینان مرتباً و به صورت سرسامآوری این نکته را القا میکنند که: قبول شدن یا نشدن در کنکور؛ مساله این است!! و کلید این امر نیز در دستان ماست.
به راستی آیا حقیقت امر چنین است؟ آیا راه ورود به دانشگاه از این مؤسسات میگذرد؟ آیا همه پذیرفتهشدگان دانشگاهها الزاماً در این مؤسسات حضور یافتهاند؟ آیا نفرات برتر کنکور همگی در این مؤسسات و دورههای آموزشی آنها حضور داشتهاند یا عکس و نامشان بدون سابقه حضور آنها در این دورهها در تبلیغات این مؤسسات قرار گرفته است؟! فراتر از این موضوع، آیا ورود به دانشگاه، کلید خوشبختی است؟ یعنی آیا اگر داوطلبی در آزمون سراسری یا هر آزمون دیگری پذیرفته شود، درهای خوشبختی و بهروزی و سعادت به روی او باز میشود و در زندگی آیندهاش دیگر با هیچ مشکل مهمی روبرو نخواهد شد و به سرچشمه آمال و آرزوهای خود خواهد رسید و در غیر این صورت، بدشانستر از او در میان بیش از هفت میلیارد انسانی که روی این کره خاکی زندگی میکنند، کسی نیست؟!
آنچه در سطور بالا گفته شد و پرسشهایی که در پی آن آمد، از حقیقت تلخی خبر میدهد که مدتهاست گریبان جامعه دانشآموزی و دانشجویی و در یک عبارت «نسل جوان» ما و خانوادههای آنها را گرفته است، و از قراین معلوم، در آینده نزدیک هم قصد ندارد دست از سر این نسل بردارد و همچنان به پیش میتازد و روز به روز در مقایسه با روز پیشین، فربهتر میشود، و این چنین است که وسیلهای با عنوان «کنکور»، که روزگاری، ابزار کارآمد و قابل اتکایی برای رسیدن به هدف بزرگتری یعنی ورود به تحصیلات عالی به منظور دسترسی به هدف والاتر و مقدستری چون خدمت عالمانه به خلق خدا بود، از جانب تجارت پیشگان به پیش پا افتادهترین وجهی دچار شده و عرصهای برای سودجویی به سبک جدید گردیده است.
از این بحث که بگذریم، نکته اساسی مورد سؤال ما از دستاندرکاران امر تبلیغات و اعطای مجوز فعالیت به مؤسسات پرشمار کنکور، این است که آیا به صلاحیت علمی و صحت و سلامت محتوای تبلیغ این مؤسسات اندیشیدهایم؟ آیا با میدان دادن بیش از اندازه به نحوه فعالیت و اغواگری برخی از مؤسسات، با دست خود این ذهنیت را در فکر و اندیشه فرزندانمان نهادینه نمیکنیم که پذیرفته نشدن در کنکور، به مفهوم پایان زندگی و فرجام کار ماست و قبول شدن در آن یعنی تمام زندگی و روی آوردن خوشبختی به خانه و کاشانه ما؟ آیا با حجم بالا و محیرالعقول این تبلیغات، اصلاً جای تفکر به مسایل والای زندگی در ذهن دانشآموزان ما، که در آغاز جوانی هستند، باقی میماند تا به این نکته فکر کنند که تنها راه خوشبختی، ورود به دانشگاه نیست و چه بسا افرادی بودهاند و هستند که، حتی بدون داشتن تحصیلات عالی، هم به لحاظ مادی و هم از نظر معنوی، به درجات بالایی رسیدهاند و به امر مقدس خدمت به خلق خدا پرداختهاند.
از سوی دیگر، آیا به این مساله نیز اندیشیدهایم که چرا باید طوری فرزندانمان را تربیت کنیم که شیرازه ذهنی آنها با یک «نه» شنیدن و ناکامی هنگام ورود به جامعه (که این مساله میتواند قبول نشدن در کنکور، نرسیدن یا دیر رسیدن به هر چیز مطلوب و مشروع دیگری نیز باشد) از هم فرو پاشد؟
این پرسشها و دهها پرسش دیگر از این دست، دغدغههایی است که در ذهن و اندیشه همه ما حضور دارد و شیوه عملکرد برخی از مؤسسات، آنها را از ذهن بر لب جاری میسازد و همگان، به ویژه نهادهای مسؤول، را به این نکته فرا میخواند که: داوطلبان ورود به مراکز و مؤسسات آموزش عالی را دریابید و نگذارید که اینگونه مؤسسات با تبلیغات رویایی و خیالپردازانه خود، با وارونهسازی، «سراب» را به جای «آب» در برابر عطشِ جوشان این جوانان عزیز به آنها تعارف کنند و «پندارهای واهی» را در ذهن آنان جانشین و جایگزین حقایق و واقعیتهای زندگی روزمره نمایند. امروز اقدام کنید که فردا خیلی دیر است.